خورشید چشمهایت
خورشید چشمهایت
نوید صبح می دهد مرا
و روشن می کند آسمان فردایم
چه دل انگیز طلوعی
آنگاه که چشم می گشایی
وچه پر غرور
که حک می شوم در نی نی چشمهایت
اینجا خاک بوی تو می دهد
هوا
آب
و هر آنچه که نام تو باشد
چشمهایت دریچه ای به بهشت
و من سرگردان در میان برزخی
که بمانم یا بروم
بر آستان نگاه تو سر نهاده ام
تا تطهیر کنم این تن دلسپرده را
قصه ی چشمهای تو
متبرک می کند شعر من
و نازکای قلم
چه زیبا رقم میزند این قصیده ی نا تمام
چشمهایت دریچه ای به بهشت
به آسمان
به عروج
دریچه ای به آنچه که دوست می دارمش
نظرات شما عزیزان: